نیمه شب بودو غمی تازه نفس.......
ره خوابم زدو ماندم بیدار..........
ریخت از پرتو لرزنده شمع..................
سایه دسته گلی بردیوار..............
همه گل بود ولی روح نداشت...............
سایه ای مضطرب و لرزان بود...........
چهره ای زردو غم انگیزو سیاه......................
گوییا :مرده سرگردان بود..............
شمع خاموش شد از تندی باد...................
اثر از سایه به دیوار نماند.............
کس نپرسید کجا رفت؟که بود؟...................
که دمی چند در اینجا گذراند.......................
این منم خسته در این کلبه تنگ............
جسم در مانده ام از روح جداست.................
من اگر سایه خویشم یا رب.................
روح آواره من کیست؟ کجاست؟....................
شعر قشنگی بود دستت درد نکنه...
چرا ساکتی؟
سلام...درکت می کنم کنکور بد چیه البته شتیدم نه...بستگی داره...خوشحالم کردی که سر زدی امیدوارم وقتی جواب های کنکور میاد شاد بشی...