بازهم قلبی به پایم اوفتاد
بازهم چشمی به رویم خیره شد
بازهم در گیرو دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لبهای من
تشنه ای سیراب شد ٬ سیراب شد
بازهم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد٬ درخواب شد
بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو
او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ای آغوش گرم
مست نازم کن٬ که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ٬ من تورا بیگانه ام
آه از این دل ٬ آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند!!!!!!!!!!!!!
(فروغ فرخزاد)
[قلب]سلام
وبتون جالبه به ما هم سر بزنی خوشحال میشیم[تایید]
سلام...
شما خوبی؟چه خبرا؟دانشگاه خوش میگذره؟با امتحانات چه می کنید؟هنوز که آپ نکردی؟من هرگز دوستام را فراموش نمی کنم حتی اگه بهشون سر نزنم....
سلام...
امیدوارم حالون خوب باشه ولی با نطری که این دفعه برام گذاشتید نگران شدم؟!اتفاقی افتاده؟!
سلام...خیلی ناراحت شدم...خب این ترم جبران کن...غصه نخور درست میشه...